صبح بیتو رنگ بعد از ظهر یک آدینه داردبیتو حتی مهربانی حالتی از کینه داردبیتو میگویند تعطیل است کار عشقبازیعشق اما کی خبر از شنبه و آدینه داردجغد بر ویرانه میخواند به انکار تو اماخاک این ویرانهها بویی از آن گنجینه داردخواستم از رنجش دوری بگویم یادم آمدعشق با آزار خویشاوندی دیرینه داردروی آنم نیست تا در آرزو دستی برآرمای خوش آن دستی که رنگ آبرو از پینه دارددر هوای عاشقان پر میکشد با بیقراریآن کبوتر چاهی زخمی که او در سینه داردناگهان قفل بزرگ تیرگی را میگشایدآنکه در دستش کلید شهر پر آیینه دارد....... بخوانید, ...ادامه مطلب